English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 216 (2661 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
embattle U حاضر شدن برای جنگ
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
docket U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docketed U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docketing U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
dockets U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
drive U حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
drives U حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
storage U فضای موقت حافظه برای داده هایی که در حال حاضر پردازش می شوند
congress party (indian national congress U حزب کنگره- کنگره ملی هندبزرگترین حزب سیاسی هندوستان که در اواخر قرن 91 تاسیس شد و در حال حاضر با ارائه یک طرح سوسیالیستی برای جامعه بالاترین تعداد کرسی را درمجمع ملی هند داراست
inspection arms U سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
our offer to render a service U حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
ready rack U قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
to report for duty U برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
tout temps prist U تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
workspace U فضایی در حافظه که برای استفاده آماده است یا در حال حاضر اپراتور در آن کار میکند
Get ready for the journey(trip) U برای مسافرت حاضر شو
Other Matches
prepare for action U حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
on hand <idiom> U حاضر
presenting U حاضر
ubiquitous U حاضر
presented U حاضر
agreeable U حاضر
presents U حاضر
present U حاضر
existing U حاضر
stock U :حاضر
stocked U :حاضر
in the saddle U حاضر
omnipresent U حاضر در همه جا
action front U حاضر به تیر
rigs U وضع حاضر
operationally ready U حاضر به عملیات
omnipresent U همه جا حاضر
repartee U حاضر جوابی
here U بدینسو حاضر
readiness to report U حاضر جوابی
readying U قبضه حاضر
rigged U وضع حاضر
operationally ready U حاضر به کار
rig U وضع حاضر
For the time being. At peresent. presently. U درحال حاضر
attend U حاضر بودن
willing U حاضر خواهان
attending U حاضر بودن
present [at] <adj.> U باشنده [حاضر] [در]
readies U حاضر به کار
attends U حاضر بودن
get ready U حاضر شدن
at the present moment U درحال حاضر
make ready U حاضر شدن
delicatessen U اغذیه حاضر
delicatessens U اغذیه حاضر
johnny on the sopt U حاضر و اماده
readying U حاضر به کار
ready U قبضه حاضر
ready U حاضر به کار
stand by U حاضر بودن
currents U در حال حاضر
readied U قبضه حاضر
current U در حال حاضر
readied U حاضر به کار
operational U حاضر به کار
readies U قبضه حاضر
roll call U حاضر و غایب
at present U در حال حاضر
at the moment U در حال حاضر
to e. an appearance U حاضر شدن
toss off <idiom> U حاضر جواب
existing U در حال حاضر
ready wit U حاضر جوابی
active حاضر بخدمت
fitting out U حاضر کردن ناو
presence of mind U حاضر ذهنی هوشیاری
unready U غیراماده حاضر نشده
he refused to go U حاضر نشد برود
show up U سر موقع حاضر شدن
obliging U حاضر خدمات مهربان
get ready U حاضر کردن یا شدن
ready position U حالت حاضر به تیر
to conjure up U با سحر حاضر کردن
roll-calls U حاضر و غایب کردن
to be present U باشنده [حاضر] بودن
action U فرمان حاضر به تیر
roll-call U حاضر و غایب کردن
actions U فرمان حاضر به تیر
attender U شخص حاضر در جایی
take off (time) <idiom> U سرکار حاضر نشدن
march order U حاضر براه کردن
call the roll U حاضر و غایب کردن
To keep an appointment . U سر قرار حاضر شدن
To prepare something. To get somethings ready. U چیزی را حاضر کردن
fair game U طعمهی حاضر و آماده
To call the roll. Roll-call. U حاضر غایب کردن
i agreed to go U حاضر شدم بروم
operational route U جاده حاضر به کار
inbearing U ناخوانده حاضر خدمت
inbearing U فضولانه حاضر خدمت
At the moment we are not able to ... U در حال حاضر امکانش نیست که ما ...
offer to buy something U حاضر به خرید چیزی شدن
I was an eye witness to what happened. U من حاضر وناظر وقا یع بودم
date U در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
never to be at a loss for an answer U همیشه حاضر جواب بودن
dates U در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
ubiquitous U همه جا حاضر موجود درهمه جا
I wI'll get (persuade)him to sign . U اورا حاضر بامضاء می کنم
Those who attended the meeting. U کسانیکه در جلسه حاضر بودند
Are you prepared to accept my conditions? U حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
embattle U حاضر به جنگ کردن یا شدن
show up U حاضر شدن حضور یافتن
readies U حاضربه تیر حاضر باشید
improvisation U بدیهه سازی حاضر جوابی
ready U حاضربه تیر حاضر باشید
senior officer afloat U ارشدترین افسر حاضر در ناو
set up U حاضر به جنگ کردن توپ
readying U حاضربه تیر حاضر باشید
roll call U حاضر و غایب کردن افراد
make ready U اماده شدن حاضر کردن
improvisator U بدیهه ساز حاضر جواب
get ready U اماده شدن حاضر کردن
all available U کلیه توپخانه حاضر به تیر
When will they be ready? U چه وقت آنها حاضر میشود؟
readied U حاضربه تیر حاضر باشید
kiosks U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
currents U آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
current U آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
operationally ready U حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
set U وسیله حاضر بکار تنظیم شده
sets U وسیله حاضر بکار تنظیم شده
operating force U نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
setting up U وسیله حاضر بکار تنظیم شده
to compel the attendance of a witness U وادار به حاضر شدن شاهدی [قانون]
at this stage <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
he would take no refusal U هیچ حاضر نمیشد که تقاضایش رد شود
at this time <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
to report oneself U حاضر شدن وخود را معرفی کردن
hath U سوم شخص مفرد اززمان حاضر فعل have
actual job [job held] [occupation held] U پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
rolling reserve U امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
It doesn't fly with me [American E] [colloquial] U من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
make the scene <idiom> U به محل یا حادثه خاص رفتن ،حاضر شدن
make the grade <idiom> U منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
That won't work with me! U من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
ready missile U موشک حاضر به پرتاب روی سکوی اتش
colour U انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
raise pistol U فرمان حاضر به تیر درتیراندازی کلت طپانچه ها بالا
colours U انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
resident school U مدارس حضوری یا مدارسی که شاگرد عملا در کلاس حاضر میشود
individual demand schedule U صورت کالاهایی که یک فرد در یک مدت معین حاضر به خریدانها باشد
to call the roll U حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
embattle U حاضر بجنگ شدن تحت فشار شدید قرار دادن
minuteman U داوطلبانی که متعهد بودند بمحض احضار حاضر بخدمت نظام شوند
front de liberation national U فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
inactive U پنجرهای که نمایش داده میشود ولی در حال حاضر استفاده نمیشود
window U فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
badminton U بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
exclusion principle U اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
activity U تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
activities U تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
unpopulated U تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code U زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
Internet U جستجوگر وب سافت ماکروسافت که در حال حاضر آماده است و به کاربر امکان مشاهده صفحه وب را میدهد
IE U جستجوگر وب ساخت ماکروساخت که در حال حاضر فراهم است و به کاربر امکان دیدن صفحات وب میدهد
plug compatible U دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
microsoft U بزرگترین طراحی و ناشر نرم افزار برای PC و Macintosh. ماکروسافت سیستم عامل را برای IBM PC سافت و پس برای ماکروسافت با مجموعهای از نرم افزارهای کاربردی
manned U اماده به جنگ جنگ افزار حاضر به تیر دارای خدمه
holocene U وابسته به دوره زمین شناسی حاضر که ازپایان دوره پلیستوسن شروع میگردد
drive U چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drives U چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
operating strenght U پرسنل حاضر به خدمت پرسنل موجود یکان
strategy U طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
strategies U طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
infra red link U روش استاندارد برای ارسال اطلاعات از اشعه نوری . که اغلب برای انتقال اطلاعات از کامپیوتر متحرک یا چاپگر یا صفحه نمایش به کار می رود. برای استفاده از ین خصوصیت کامپیوتر یا چاپگر باید پورت IrDA داشته باشد
IrDA U روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
recalled U برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
narrative U یادداشتها یا دستورات اضافی برای کمک به کاربر برای اجرای سیستم
recall U برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
recalls U برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
narratives U یادداشتها یا دستورات اضافی برای کمک به کاربر برای اجرای سیستم
Ackerman's function U تابع بازگشتی برای بررسی توانایی کامپیوتر برای اجرای بازگشت
c U استفاده از کامپیوتر برای کمک به دانش آموزان برای یادگیری یک موضوع
teacloth U رومیزی برای میز چای دستمال برای خشکاندن فنجانها
teacloths U رومیزی برای میز چای دستمال برای خشکاندن فنجانها
iil U دستگاه کنترل برای برای تولیدات صنعتی و سیستمهای کامپیوتر
revenue tax U مالیاتی که برای افزایش درامد کشور است نه برای تاثیردربازرگانی
bin U محلی برای کاغذهایی که باید آماده برای چاپ شوند
bins U محلی برای کاغذهایی که باید آماده برای چاپ شوند
no show U مسافری که جا برای خودمحفوظ کرده ولی برای سفرحاضر نمیشود
permanent U آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
redundancy U بررسی داده دریافتی برای کدهای افزوده صحیح برای تشخیص خطا
open U سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
opened U سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
personal U متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
double U استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
doubled U استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
doubled up U استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
autos U توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
auto U توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
feedback U اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
HTTP U دستوری که جستجوگر برای درخواست وب سرور اینترنت برای اطلاعات صفحه وب میدهد
cold thrust U ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
potatoes and point U سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
redundancies U بررسی داده دریافتی برای کدهای افزوده صحیح برای تشخیص خطا
opens U سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
grammar U امکان نرم افزاری برای بررسی متن یا حرف برای صحت گزاری آن
intubation U فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
scratch U حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
scratching U حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
gather shot U ضربه برای نزدیک اوردن 2گوی برای کسب امتیازهای پی درپی باکارامبول
FDDI U اختصاری برای استاندارد FDD1 برای ارسال داده آنالوگ به صورت دیجیتال
cats U استفاده از کامپیوتر برای بررسی یک ابزار یا برنامه برای یافتن خطاهای موجود
cat U استفاده از کامپیوتر برای بررسی یک ابزار یا برنامه برای یافتن خطاهای موجود
liberal education U اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
scratches U حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
grammars U امکان نرم افزاری برای بررسی متن یا حرف برای صحت گزاری آن
bread and point U سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
1if you have any question please ask us , we are here to help
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com